ا گر روزی از من میپرسیدند مهمترین اثر شهید مطهری کدام است برای رسیدن به جواب از حماسه حسینی مرور میکردم و به عرفان حافظ میرسیدم باز برای اطمینان از پاسخ بهتر، بین انسان کامل و فطرت و تربیت مردد میشدم و باز هم جستجو میکردم و از توحید و علل گرایش به مادیگری و انسان در قرآن و ... نهایتاً میرسیدم به شرح اصول فلسفه و روش رئالیسم و از اینجا جای دیگر نمیرفتم. اما قطعاً "داستان راستان" گزینهای نبود که آن را مهمترین اثر استاد بدانم، همان داستان راستانی که بعد از انتشار خیلی زود جای خود را روی قفسه هر خانهای باز کرد و شد دستینه تربیتی والدین از آن روز تا امروز که آن را شاید مهم ترین اثر ایشان میدانم.
اما حالا چرا داستان راستان مهم است؟
پاسخ را استاد در مقدمه کتاب مطرح کردهاند. داستان از این قرار است که در جلسه هیئت تحریریه شرکت انتشار، یکی از حاضران در مورد جای خالی کتاب اخلاقی و تربیتی که بر اساس حکایت و داستانهای واقعی باشد صحبت میکند، و در ذهن استاد جرقهای میخورد و تصمیم میگیرند کتابی تالیف کنند.
نکته اینجاست که هر کس در روزگاری که استاد مشغول تالیف کتاب بودند، وقتی از احول ایشان جویا میشده و پاسخ میشنیده که مشغول تالیف چه کتابی هستند؛ با تعجب جایگاه و مقام علمیاستاد را یادآور خود استاد! میشده و توصیه میکرده که استاد وقت خود را برای تالیف کتابهای مهم! و جدی! بگذارند و این کار برای استاد کار کوچکی به حساب میآید.
استاد در مقدمه کتاب داستان راستان میفرمایند که معلوم شد مقیاس کوچکی و بزرگی کار در نظر این آقایان مشکلی و سادگی آن است و کاری به اهمیت و بزرگی و نتیجه کار ندارند؛ هر کاری که مشکل است بزرگ است و هر کاری که ساده است کوچک.
نکته مهم این است که استاد در همان مقدمه میفرمایند اگر این طرز تفکر مربوط به یک نفر یا چند نفر میبود آن را ذکر نمیکردند، اما این نگاه را نشئتگرفته از بیماری اجتماعی و انحرافی بزرگ از تعلیمات عالیه اسلامیمیدانند که در اجتماع شیوع پیدا کرده است.
استاد، فقر کتب سودمند و مفید دینی و مذهبی را از آثار همین بیماری میدانند. به تعبیر ایشان «هر مدعی فضلی حاضر است ده سال یا بیشتر صرف وقت کند و یک رطب و یابس به هم ببافد و بهعنوان یک اثر علمی، کتابی تالیف کند و با کمال افتخار نام خود را پشت آن کتاب بنویسد، بدون آنکه یک ذره به حال اجتماع مفید فایدهای باشد. اما از تالیف یک کتاب مفید، فقط به جرم اینکه ساده و کسر شأن است، خودداری میکند. نتیجه همین است که آنچه بایسته و لازم است نوشته نمیشود و چیزهایی که زائد و بیمصرف است پشت سر یکدیگر چاپ و تالیف میگردد.»
بله از آن دوره روزهای بسیاری گذشته است اما ظاهراً این بیماری اجتماعی بیشتر و عمیقتر شده است. جرئت و شجاعت استاد در انجام کارِ به ظاهر ساده، برای امروز درسآموز است. چه بسیار کارهای سادهای که در حوزه کتاب و رسانه و مدیریت فرهنگی و... روی زمین مانده است و افراد صاحب نام و مقام کسر شان خود میدانند سمت آنها بروند.
بهنظرم داستان راستان از مهمترین آثار استاد است چون علاوه بر آنکه داستانها و حکایتهای اثرگذار اخلاقی را گردآوری کردهاند خود ماجرای نوشتن و سنتشکنی استاد در انجام کاری به ظاهر ساده هم دارای پیامیمهم برای فعالان فرهنگی و دانشمندان حوزه دین است که امروز اهمیت آن اگر از گذشته بیشتر نباشد حتماً کمتر از آن هم نخواهد بود.